قصه

رنج یا موهبت                 

آهنگری باوجود رنجهای متعدد و بیماری‌اش عمیقاً به خدا عشق می‌ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید: تو چگونه می‌توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می‌کند، را دوست داشته باشی؟
آهنگر سربه‌زیر آورد و گفت:
وقتی‌که می‌خواهم وسیله آهنی بسازم،یک‌تکه آهن را در کوره قرار می‌دهم.سپس آن را روی سندان می‌گذارم و می‌کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به‌صورت دلخواهم درآمد،می‌دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگرنه آن را کنار می‌گذارم.
همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره‌های رنج قرار ده ،اما کنار نگذاردl

قصه رنج یا موهبت

قصه در باره ی وقای به عهد

داستان کوتاه آرایشگر بی خدا

داستان زیبای حکایت دل-ده مورد از آداب اجتماعی كه باید به فرزندتان آموزش دهید:

قصه ای از بهلول دانا

داستان مورچه و حضرت سلیمان

داستان کوتاه و آموزنده

  ,رنج ,خدا ,می‌گذارم ,وسیله ,درآید ,    ,به خدا ,آن را ,درآمد،می‌دانم که ,که وسیله

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وکیل پایه یک دادگستری 09127045177عباسیان وایبر چت,چت وایبر گپ وبلاگ شخصی احمد عصمتی seven01 آشپزباشی فرزند دوم محمد جهانسیر دانلود نمونه سوال استاندارد درس ریاضی آموزش کسب درآمد از اینترنت تولید محتوای الکترونیکی برمبنای درس ملی